چقدر زود هرچیزی تبدیل به خاطره میشه. مثلا همین یکی دوماه پیش بود. هنوز نمیدونستیم که قراره مدرسه ها بعد از تعطیلات بهاره ی بچه ها تعطیل باشه. دم عید. داشتم اشپزخونه رو تمیز میکردم. محلول رقیق شده ی وایتکس رو پیس پیس میزدم روی کابینتهای
سفید و دستمال میکشیدم و «در جستجوی زمان از دست رفته» گوش میدادم.
حالا هربار که دارم بقیه شو از یه کانالی تو تلگرام گوش میدم، هوا بهاری میشه. پر از بیم و امید، و بوی خفیف
وایتکس میپیچه تو هوا.
نگاشته شده توسط: golmaryam | آوریل 23, 2020
روز پنجم- نوستالژی
نوشته شده در Uncategorized
دستهبندی
- Uncategorized
- فیلم
- فید دار شدن
- فروش واحد اداری
- فرزندخوانده
- فضولو بردن جهنم
- لاست می بینیم
- منِ مادر
- مدیونی اگه گریه نکنی
- مزه پرانی
- معذرت خواهی
- نوآوری و شکوفایی
- چاردست و پا می رود
- همینجوری
- ور ور ور ور
- یبوست نوشتاری
- کم کاری تیروئید
- کاری که دوست دارم بکنم.
- پولدار می شویم.
- آنچه می خواهم
- آنچه میخوانم.
- آنچه نصفه میخوانم
- آشپزی
- افق زندگی یک مادر
- افکار من
- انتخابات
- اینترنت
- اجاره آپارتمان
- اسکار
- بندر انزلی
- بورس
- بازی گاه بچه ها
- برانگیختن حسادت مردم
- تلاش برای رفع دلتنگی
- تولد
- تونس
- تئاتر
- تبلیغ مجانی
- تشکر،پز
- خودلوس نمایی
- خوشی های بهار
- خانواده
- خاطرات
- دلتنگی
- داستانگونه
- درهم شکسته از خانه ماندن
- دسپرت هاوز وایف می بینم
- رفاقت
- روزمره
- راه حل عملی
- رستوران
- زنان سرزمین من
- سفر
- سواپ
- شرر و وعر
- عشق، خیانت
- غذا
بیان دیدگاه